، تا این لحظه: 11 سال و 20 روز سن داره

پرنسس زیبای ما

شاتزده ماهگی ات مبارک

می نویسم برای تو......  می خواهم بدون اسارت دوستت بدارم,باآزادی کنارت باشم ,بدون اصرارتورابخواهم ,بااحساس گناه ترکت نکنم ,باسرزنش ازتوانتقادنکنم وباتحقیربه توکمک نکنم چراکه به توعشق ورزیدن ,کمک کردن آرزوووظیفه من است واگرتونیزبامن چنین باشی ,فقط درحق من لطف بزرگی خواهی کرد.... مگرساده ترین قصه زندگی یک انسان چیست ؟  اینکه من تورابفهمم وفقط تومرابخواهی وبرایم همیشه بمانی وبدانی که چقدرتوبرایم عزیزی... سلام نباتی مامان .حالت چطوره قندعسل؟وای آتریساجون من که ازدست تواصلا اصلا اصلا حالم خوب نیست ,بی خوابی های شبونه توآخرسریه کاری دست من میده ,این روزابی حوصله وعصبی شدم وصدالبته که فراموشکار ,همه چی یاد...
20 مرداد 1393

سالگردازدواج وتولد هداجون

درباغچه دلم ,شاهزاده آرزوهایم راسواربراسب سفیدباشاخه گلی به طراوت باران جستجومی کردم,گلی که نشان دهنده بی ریایی عشق پاکم باشد.... عشقی که مرا,همدوش گریه ها وهم شانه ی خنده هایش سازد.... عشقی که همراه کندمراتابه همراه شکست هایش بشکنم وباتماشای شادیش دلشادشوم.... آنگاه که همراهش باشم همچون رنگین کمانی باشم که برآسمان می درخشدوهمچون موج,آرام وودلنشین برساحل مهربان دلم بنشیند.... آنگاه که درقلبم خانه کندبه عشقی ایمان بیاورم فراترازانسان وفروترازخدا.....عشق من وتو... من باتوبیاموزم :آگاهانه عشق ورزیدن را,شادمانی کردن,شکست راپذیرفتن ,صبوری پیشه کردن ,گریستن ولبخندزدن ودرنهایت زیبازیستن وخوشبختی رابه آغوش کشیدن .... آن زم...
16 مرداد 1393

ایام عیدآتریسا

سلام نباتی مامان .حالت خوبه؟؟؟بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خوب خوب خوب(خداروشکر) عیدت مبارک گل دخترم .ان شااله هرروزت عیدوخوشی باشه . همون طوری که گفته بودم مهمونای مامان ازشب قبل ازعیدفطر کم کم آمدن وبااومدنشون چشم ودل ماروروشن کردند.آتریسای منم که عاشق شلوغی وعاشق مهمون ومهمونیه .... جدیدا سوارماشین که هستیم به محض پایین رفتتن بابامرتضی دوست داری جای اون نشسته باشی  شب اول خانواده گرم ومهربون خاله جونم ازتهران تشریف آوردند وفردای اون روز پذیرای خانواده دایی حسین ودختردایی عزیزم ازکرج وهمچنین زن عمویم ازتهران بودیم ... وقتایی که مامان جون وآقا جون مهمون  دارندکلام...
11 مرداد 1393

مقدمات عیدفطر

عیدسعیدفطر ,عید آلودگی ازآتش غفلت ورهیدگی اززنجیر نفس برمهمانان حضرت حق مبارک   بالاخره بعدازسی روز مهمونی خدا م تموم شد,خیلی سعی کردم قدراین مهمونی رو بدونم ولی باوجود شیطنت های تو احساس میکنم نتونستم ازش استفاده کنم یعتی سال بعد هم منو دعوت میکنه ؟؟؟ خوش به حال کسانیکه استفاده کردندوخودشون روبه خدانزدیک تر کردند... خدایابه توپناه میبرم ,اگراین ماه تمام بشودومن راهنوزنبخشیده باشی چه !!!خدایا کوتاهی دستانم رابه بلندی ستاره های اجابتت برسان ....خدایا به من توفیق بده تاازکسانی باشم که حاصل دسترنج یک ماه ی خودراازماه رمضان به بعد حفظ کنم ....خدایا من رابرای دخترم ودخترم رابرای من ببخش ....خداسایه پرمهرو...
6 مرداد 1393

آتریسای پردندون

اگردروغ رنگ داشت هرروزشایدصدهارنگین کمان دردهان ما نطفه می بست وبی رنگی کمیاب ترین چیزهابود.... اگرشکستن قلب وغرورصداداشت عاشقان سکوت شب راویران میکردند... اگربه راستی خواستن ,توانستن بودمحال نبودوصال ؟؟؟!!!وعاشقان که همیشه خواهانندهمیشه می توانستندتنهانباشند... اگرگناه وزن داشت هیچ کس راتوان آن نبودکه قدمی برداردتوازکوله بارسنگین خویش ناله میکردی ومن شایدکمرشکسته ترین بودم... اگرغرورنبودچشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمی گفتندوماکلام محبت رادرمیان نگاههای گهگاهمان جستجونمی کردیم... اگرخواب حقیقت داشت همیشه خواب بودیم وهیچ رنجی بدون گنج نبودولی گنج هاشایدبدون رنج می بودند... اگرهمه ثروت داشتندواگرمرگ نبودهمه کاف...
4 مرداد 1393
1